سبزپوشان خط ات بر گرد لب . همچو حوران اند گرد سلسبیل
ناوک چشم تو در هر گوشه ای . همچو من افتاده دارد صد قتیل
به مردی که گم شد، در میان عکس هایت
به شوق یــک عاشق ، در میان حرف هایت
تو در زنــدگی ممنوع، همچون یه شاهدی
به آینه ی عمیق از من،در میان چشم هایت
به کشف رازی، در میان شعرهای سعدی
به نــفرت عمیقم، از مــعشوق های بعدی
میان این آیــنه ، یک طناب روبـروی ماست
به جنگ این مردم، چرا که هردومان فردیم
به شب هایی که، در آغوش هم بغض شدیم
هفتاد میلیون دشمــن را دیدیم و هول شدیم
تــفاوتی بــود که مــا از هــمه کــیمــیا تـــریم
به وقــت هایــی کــه کنار هــم جــغـد شدیم
به عــشق بـــازی های در فکر و پنـــهانی
آزاد بــودیــم امـــا در اجـــتـــماع، زنـــدانی
این عـــشق برایــمــان مـــعنای آزادی بـود
هم را نوازش کردیم با دستهای سیــمانی
سیــمانی...
سیــمانی...
چه زیبا گفت آن مرد...
قالب: ترانه & دوبیتی
منبع : Www.Pilman-wolf.ir
- تاریخ نشر : پنجشنبه / ۱۵ بهمن ۱۳۹۴